دره صوف سر زمین آزادگان
دره صوف در گذر تاریخ- سیرعلمی،هنری،اقتصادی ،سیاسی چهره های اکادمیک...
درباره وبلاگ


وبلاگ « دره صوف سر زمین آزادگان» با نگاه جدید به مسائل علمی، فرهنگی؛ دینی ، اجتماعی وسیاسی؛ دره صوف افغانستان و بارعایت اصل احترام متقابل افکار ، عقاید واندیشه دیگران ، تمایل دارد درعرصه های فوق اطلاع رسانی و اظهار نظرنماید و لذا در حوزه نظر و اندیشه ای از اظهار نظر کلیه اندیشمندان و متفکران استقبال می کند.
به امیدی روزی که آزادی واقعی،درسر زمین  استبداد زده افغانستان تحقق پیدا کند.
                       ***
naeeb.tawassuli@gmail.com
                       ***
پامیــربـه حیــرت آمـد ازپـــایــــــــــــــداری، بـــابـــا     
آفــــــــــرین گــفت: نبــرد تــن به تن دره صــوف
جرمت چه بود که قلبت بخون تپان نمودند؟   
زچیست زدنـد به آتـــش اهـل فـتن دره صوف؟
درکشـــــــــــــور خــــــــود آخــرما بودیــم مـــهاجـــــــر     
جاــن و روان به زنجــــــیر،زنجــیرشکن دره صوف
دارد به دل هـــــــــــــزاران، داســــــــتان غمگـساران     
ازکــــــــین اهــل عـــدوان، کوه ودمن دره صــوف
بادا بــلــند نـامـت پــایـــــــــــــــــــــنده بــاد قــامــــــت      
آزاد یسـت پــــــــیامــت، بــرهـم وطــن دره صـوف
رفتند به خــــــــــــواب طفلان، درسنگرت جوانان      
بیـــــــــــــــداربـود هـزاران، ویـس قــرن، دره صـوف
ســـــــــــــــــازش نمی پـذیـریم، آزاده ودلـــــیـریـــــم       
نــــــــــــــــبرد، تـاداریـم خــون دربـــدن دره صــوف
بس است دیگـــــــــــــراسارت، قبول رنج وذلّـــت      
رویم ســوی شــــهادت، خونـین کفن دره صـوف
شــــــــــــادابی دربهاران، خوش آبی درزمســتان      
بردشت وکوه، غزالان، اشک ختن دره صوف .
لینک های مفید
یکشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۲ :: ۱۰:۳۸ ق.ظ ::  نويسنده : محمدنایب علی توسلی دره صوفی

آخر به یادت! بی ­اختبار گریستم؟!

Nenhuma descrição de foto disponível.

آخر به یادت بی اختیار گریستم

اینجانب دگروال «محمدنایب علی توسلی» مدیر اسلحه وتخنیک ق.ق.ا. ذریعه ای امریه مدیریت اوپراسیون قول اردوی209شاهین، مکتوب نمبر526 تاریخ12ثورسال 1398ه.ش طی یک مأموریت رسمی، که درکوک تپه ای ولسوالی اندخوی ولایت فاریاب، استخدام شده بودم، چشمم به تابلوی زیبائی افتاد و بی اختیار از سوز قلب، های های گریستم! واطرافیانم متعجب شدند و با نگاه های سؤال بر انگیز وحرکات دست وصورت، متحیرانه می­گفتند گریه چرا؟!

هر آنی بغض بیشتر، گلویم می فی شرد و داشت راه نفسم بند می­آمد و را خفه ام می­کرد و با چشمان اشک آلود ونگاه حسرت آمیز گفتم! نگاه کنید به این تابلوی که نوشته است«کارته مارشال عبدالرشید دوستم، جادة مولوی عبدالمتین اندخوی» واین نکته، بیانگر معرفت وقدر شناسی این مردم را، نشان می­دهد،که از دو شخصیت سیاسی ومذهبی خویش، اینگونه تجلیل نموده و برای نسلهای آینده ودیگران معرفی می­کند.

مارشال عبدالرشید دوستم، رهبر ملی وسیاسی و مولوی عبدالمتین اندخویی، یکی از علمای مبارز ضد ظلم، ستم واسبتداد این مردم بودند، که به همراه آیت الله حاج شیخ میرزا حسین هزاره دره صوف، در سالهای 1316 الی1329ه.ش در زندان های مخوف دهدادی بلخ و دهمزنگ کابل بودند و انواع شکنجه ها را به جان خریدند و سر انجام، با هم از چنگال وحشیان قرون وسطایی، شبانه از زندان دهمزنگ کابل، فرار کردند، که همه شما مولوی عبد المتین اندخویی را خوب می­شناسید.

چشم من به این تابلو افتاد، قلبم آتش گرفت و دلم برای مظلومیت تاریخی آیت الله حاج شیخ میرزا حسین (آخوند حاجی) سوخت، مولوی متین اندخوی و خیلی از علما دیگر، در زندان بودند و او خودش را فدای مکتب تشیع و هدایت مردمش کرد و باعث تحولات بزرگ در منطقه و در سطح هزارستان شد. و او اولین مؤسس مدرسه دینی در سطح هزارستان بزرگ بود وسبب خدمت شایان درفرهنگ اسلامی جامعه گردیده بود.

متأسفانه کسی از او یادی نمی­کند وغریبانه، بی نام و نشان وگمنام باقی مانده است، در هیچ جائی وحتی در زادگاهش دره صوف، تجلیل از او نمی­گیرند ونشانی ازاو دیده نمی­شود.

من نمی­دانم تقصیر ازکسیت...؟

مقصر کسیت...؟

عامل بی معرفتی چسیت...؟

بگذار تاریح قضاوت کند برادران من...!!!

در دره صوف، متأسفانه تمام شخصیت های علمی، فرهنگی و سیاسی آنان گمنام باقی مانده است.

اشک من تفسیر مظلومیت است * گریه بر مظلوم عین غیرت است

آخر به یادت بی اختیار گریستم...؟!!

لینک های مفید
 
 
تمامی حقوق این وبلاگ محفوظ است |طراحی : پیچک