دره صوف حماسه قیام و مقاومت . بخش هفتم -نوشته رضا ضیایی
حماسه و تراژیدی در معدن : نهال مبارک قیام رهائی بخش مردم در زمستان تور در دل، و جان مردم قهرمان و دلاور ان جوانه میزند و فرازمندانه قد بر می افرازد،تاریخ-۲۵- دلو -۱۳۵۷- مردم شیر صولت ان دیار بعد از تحولات انقلابی در چهارده و رفتن نیروهای حکو متی به انسو به فر ماندهی محمد حسین تحویلدار طبق بر نامه مشخص و از پیش سنجیده شده، قیام و مبارزات مسلحانه شان را با فریاد ها ی الله اکبر ، علیه نیرو های حکو مت کمونیستی ترکی و امین مستقر در معدن تور اغاز می نمایند.
مبارزان و مقاومان تور در قدم اول همه راه های مواصلاتی منطقه ،خصوصا راه مرکز دره صوف را مسدود نموده و انگاه با تبر، داس،چکش، شمشیر و تفنگ، بسیاری ها با دستان خالی بالای مراکز نظامی حکومت در معدن حمله می کنند.
كوه ها و دره ها به لرزه در می آیند صفیر گلوله های عمال حکومتی و کمونیستی و فریاد ها و غریو جان افرین مردم که، با ایمان به ازادی و رهائی به پا خواسته بودند، از طرف دیگر به مصاف تاریخی و سر نو شت ساز شتا فته بودند.
در لحاظات اولیه و شور انگیز قیام نبرد تن به تن میان مردم و کمونیستها در محدوده مشهور به بلوک دوم اغاز و بعد از مدتی بسار کمی منطقه یاد شده که در -۳- کیلو متری مرکز معدن قرار دارد بدست نیروهای مردمی که بیشتر شان به چوپ داس و شمشیر و سیلاوه مسلح بودند سقوط می نماید و مأمورین موظف انجا دستگیر و زندانی می شوند.
مدا فعین مردمی بعد از تسخیر اولین سنگر کمونیستها با امکانات بیشتر به پیشروی شان بسوی مرکز معدن اغاز می کنند و مرحله دوم نبرد. قهر امیزتر از گذشته با اتش تفنگهای معدود مردم مقاوم ادا مه می یابد. جنگ به شکل جدید و جدی تر تبارز می یابد.
ودر همین مرحله است که اولین قربانی نبردمسلحانه و شهید مردمی مقاومت دره صوف در میان خاک و خون خود به زمین رزم و فدا کاری می افتد، این شهید بنام محبعلی یاد می شد و از منطقه تور دایمیرداد بود. نبرد تا بدانجا شدت می یابد که که مدیر معدن و نفر اول حکومت در نزدیکی تحویلخانه های معدن به جنگ دلاوران جهاد و مقاومت بر میخیزد او افراد تحت فر ماندهی اش در یک نبرد فشرده و سخت توسط گلوله های مردم و نیروهای مقا ومت کشته می شود و با کشته شدن مدیر معدن و فرمانده عمومی کمونیستها در ان منطقه بخشهای وسیع از معدن از جمله قسمتهای تحویلخانه که تأمین کننده امور غذایی و مالی کمو نیستها بود بدست نیرو های مردمی می افتد.
بعد از کشته شد مدیر معدن سر نوشت نبردگاه بنفع مبارزان مقاومت تغییر می یابد و نیروهای شکست خورده حکومتی و عمال ترکی و امین که به انواع سلاحهای مدرن و پیشرفته مسلح بودند بسوی کلوپ و ساختمان اصلی و محل رهایش مدیریت معدن که بعنوان مرکز فر ماندهی نیروهای کمونیستی در امده بود عقب نشینی می کنند انها بعد از تحمل شکست پی در پی خود تمامی نیروهای شان را در همانجا و در یک محدوده تنظیم نموده به مقابله با نیروهای مردمی می پردازند.
وقتیکه خبر کشته شدن مدیر معدن به مرکزیت شان می رسد قو مندان امنیه ولایت سمنگان که از چهار ده بر گشته بودند فر ماندهی نیروهای دولتی ترکی را بعهده می گیرد.
قومندان امنیه ولایت که هنوز هم قدرت مردم و قهر خلق را نادیده می گرفت سوار بر موتر های شان با تعداد از عساکر با لای مواضع نیروهای مقاومت در منطقه تحویلخانه معدن حمله می برد و می کوشد که راهی برای خود باز نموده و با همرا هانش بسوی مرکز دره صوف فرار نمایند ولی مثل اینکه دیگر ورق تاریخ افغنستان بر گشته بود و با فرمان و خواست ستمکاران تاریخی صفحه به صفحه نمی شد و تاریخ نو اغاز می گشت که ستم قبایلی در ساختن و نوشتن ان هیچ نقشی نداشت.
قو مندان امنیه ولایت که در عمر سیاسی و حکومتی خود برای اولین بار لوله تفنگرا بسوی قلب خود در حال نشانه گیری می دید در حال ترکیدن بود. او با غرور و غضب با انواع سلاحهای خود کار مبارزان مردمی را مورد سخترین حمله قرار داد اما بینوایان محروم گویا که تصمیم شان را گر فته بودند و با دلاوری که تا انروز نمونه اش دیده نشده بود در برابر نیرو های حکومتی و قومندان امنیه ولایت مقاومت می نمایند.
قو مندان امنیه ولایت در یک مرحله سخت با ماشیندار خود کاری که خود در دست داشت با غضب و کینه جویانه نزدیک بودکه معادله جنگ را بنفع خود بچرخاند و رقم بزند اما ایستادگی خلق ازادی خواه و به پا خواسته از خواست فرعونها مقتدیر تر می نمود از میان مبارزان کسی بنام صفدر در گرما گرم نبرد بطور سینه خیز خود را به سنگر قو مندان امنیه می رساند و با فریاد الله و اکبر از میله داغ و اتش شده ما شیندار قو مندان امنیه می گیرد و یارانش را به یک حمله برق اسا با لای مواضع دشمن فرا میخواند و خود با قو مندان دست بگریبان می گردد و در این وقت محمد یحی برادر محمد حسین تحویلدار که بر اسپ چا لاک و کوه پیکری سوار بود بر موضع قومندان امنیه حمله کرده با سیلا وه که در دست داشت حو اله قو مندان امنیه می نماید و با چند ضربه پی هم او را نقش زمین می نماید و ماشیندارش در میان شوق و شور مبارزان و مجا هدان مردمی به غنیمت خلق سر فراز به پا خو استه در می اید.
بعد از کشته شدن قو مندان امنیه ولایت سمنگان مزدوران رژیم تاب مقاومت را از دست داده تعدادی به نیروهای مردمی تسلیم و یک تعدا از نیروهائی که به ازار و اذیت مردم پرداخته بودند بکوه و دره ها فراری می شوند.و تعدا کمی هم به مقر فر ماندهی حکو متی در بلوک مدیریت معدن پناه می برند و درانجا اتخاذ مو ضع می کنند.
بدین سان مردم و مقا ومت گران قهر مان شان موفق می گردند که تا غروب اولین روز مقا ومت خود معدن و مقر مرکزی دولتیها را به محاصره ی شان در بیا ورند.
نيرو هاي مردمي با درايت و اگاهي تمام از وضعیت پیش امده در قدم اول راه مواصلاتی معدن به مرکز و معدن به چهارده را تحت مر اقبت شدید در می اورند. انها از جمله از برگشت نیروهای دولتی از چهار ده با خبر گردیده و لذا در مسیر برگشت انها به کمین می نشینند و نزدیکیهای غروب ان روز یعنی بیست و پنج دلو 13-۱۳۵۷- درحالیکه بر خو ردهای پرا کنده در اطراف معدن ادا مه داشت موتر حامل اولین گروه از عساکر رپژیم به فر ماندهی ق.مندانی امنیه ولسوالی خلم در منطقه کمین فرا می رسند و مورد حمله نا گهانی نیروهای مردمی قرار می گیرند.
بعد از یک نبرد سخت و شدید نیروهای کمو نیستی با اتش شدید و کمک سلاحهای پیشرفته شان موفق می شوند که از کمین جان سالم بدر برده و خودشان را به نیروهای با قی مانده دولتی در مرکزیت کلوپ معدن برسانند.
ساعتی بعد که هوا داشت تاریک میشد دومین گروپ از نیروهای حکو متی بر گشته از چهار ده بسر کردگی ولسوال دره صوف به منطقه کمین مجا هدان و مبارزان می رسند وبا حملات ناگهانی نیروهای مردمی روبر می شوند این گره بعد از خراب شدن موتر حا مل شان پا به فرار گزاشته و از تاریکی هوا استفاده نموده و در کو های شرقی معدن گم می شوند.
نتیجه این نبرد ازادی، هفت نفر اسیر بود که توسط نیروهای دولتی از چهار ده دستگیر شده بودند.
ولسوال دره صوف و همرا هانش انگو نه که بعدا روشن شد بعد از رهائی از کمین مردمی و راهپیمای از طریق کو های شرقی معدن شبا نه وارد تور گردیده و در منطقه پاینی معدن داخل اتاق یکی از کار گران غیر مسلح معدن گردیده و اورا تهدید می نماید که راه های امن و بی خطر را برای شان نشان بدهد.
انها بعد از انکه اطمینان می یابند که کو های غربی معدن بسوی حسنی خالی از سنگر و نیروهای مردمی است در سپیده دم صبح-۲۶-دلو -۱۳۵۷- به قصد مرکز دره صوف راه کو های غربی معدن را در پیش گرفته و از مهلکه خارج می شوند، و رفیقان شان را در معدن در محاصره گذاشته و فرار می نمایند.
با روشن شدن هوا خودشان را در قله های بلند کو های غرب معدن می یابند و اما در مرکز معدن از همان سا عات اولیه نبردمیان نیرو های حکو متی و مقاومان مردمی دو باره شدت می یابد.
ولسوال و عساکر همرا هش از همان قله ها مو اضع نیروهای مردمی و مقا ومت را بعد از شناسایی زیر اتش و گلوله باری می گیرند.فرماندهی مدافعان مردمی که اول صبح از فرار ولسوال و همراهانش با خبر گردیده بودند در می یا بند که اتش و گلوله باران که از غرب معدن شروع گردیده است از ولسوال و عسا کر همراه او می باشد. بدین دلیل تعداد از رزمنداگان کار ازموده و تک تیر اندازان ماهر و مشهور دای میرداد را وظیفه می سپارند که به تعقیب ولسوال و افراد فراری همراه او بپردازند.
بعد ازانکه افراد دواطلب و رزمندگان کوه پیما چون عقابان تیز پرواز کو هستان حرکت بسوی هدف را اغاز می نمایند موفق می شوند که پشت سر ولسوال و رفیقان اورا دور زده با یک حمله برق اسا و غافل گیرانه ولسوال و یک نفر ظابط عسکری را با اتش تفنگ شان نشانه گر فته و بر زمین ذلت می اندازند و چندین میل تفنگ را نیز به غنیمت می گیرند.
عساکر فراری بعد از کشته شدن فر مانده شان به کو ها و دره های اطراف پراکنده و فراری می گردند و بیشتر می کوشند که بطرف مرکز دره صوف راه بپیمایند.
تعداد از مبارزان بتعقیب فراریان ادا مه می دهند و تعداد شان بعد از انجام مو فقیت امیز وظیفه شان به معدن بر می گردند.
اما همزمان با این تحول که خوانده شد نبرد اصلی در اطراف و قلب معدن ادامه یافته و با تنگ شدن حلقه محاصره کمو نیستها و شدت یا فتن نبرد فر ماندهی مقاومت تصمیم مهم و عاقلا نه دیگری را اتخاذ و برای عساکر و نیرو های حکومتی در حال محاصره اعلان عفو و بخشش نموده از انها می خواهد که با زمین گزاشتن سلاح خود به مردم خود بیپوندند و سلا متی شان را ضمانت نمایند.
این اعلام بجا تأ ثیر خود را می گزارد و در هنگا مه نبرد تعداد زیادی از عساکر دولتی با درک موقعیت خطیر شان از فر صت استفاده نمود و با زمین گذاشتن سلاح خود به نیرو های مقاومت مردمی تسلیم می گردند.
این تحول صفحه دیگری را فرا روی مقاومت و اینده درحشان مدا فعین باز می نماید و ورق دیگر در تاریخ تحولات سیاسی کشور افغانستان بر می گردد.
تا کتیک نبرد همراه با رو شنگری مسالمت امیز عسکیر فریب خورده را به پیو ستن و همکاری با نیرو های مقاومت مردمی تشویق نموده و اثرات مثبت در کاستن از نیرو های دولتی برای مقاومت بسیار مهم و تعیین کنده بود و تأثیرات مفید بر جای می گزارد.
روند تسلیم شدن عساکر دولتی و بریدن از لشکر ترکی و امین ادامه می یابد و انها بعد از انکه اطمینان می یابند که سلامت شان از جانب نیرو های مردمی در امان است با سلا حهای دست داشته شان به مدا فعان مردمی تسلیم می گردند تا اینکه فقط سه نفر از به اصطلاح خلقی های ترکی و امین به سر کردگی انجنیر عزیز در سا ختمان کلوپ مدیریت باقی می مانند و به مقا ومت مذبوحانه میپردازند.
در این هنگامه است که برای اولین بار نیرو هوایی کشور که در دست دشمنان استقلال و سر افرازی وطن قرار داشت مجبورا بنفع بیگانگان و روسها و علیه مردم و خلق که از ان شعار می دادند وارد معرکه می گردد و یک بال هلی کوپتر دولتی در فضای معدن به ما نور دادن می پردازد و مناطق از سنگرهای مدا فعان ملی را موشک باران می نماید اما مجاهدان و مبارزان ملی با صلابت و استواری بدون تو جه به موشک و طیاره چر خکی انها حملات قهر مانانه شان را علیه مواضع دشمن که در کلوپ معدن محدود می گردید متمرکز نموده و شدت بیشتر می بخشد و تا انزمان که افراد با قی مانده را نیز دستگیر و تمامی مهمات وسلا حهای شان را بدست می اورند و اخرین لا نه فساد و تو طئه ضد خلق را تسخیر می نمایند.
نیروهای مردمی فا تحانه تمامی مراکز و سنگر های ترکی و امین را بدست میگیرند و در همان ساعت انجنیر عزیز منشی حزب و جلاد بی رحم و قاتل،مردم دره صوف را که در دشمنی با مردم و مسلمانان و اسلام یکه تاز و لجوج بود به جزای اعمالش می رسانند.
در این گیرودار و زمانه پیروزی که نیروهای مقاومت مردمی و مجا هدین خلق دلیر افغانستان همه در شادی و شعف بودند خبر میرسد که قو مندان امنیه ولسوالی خلم از چهار ده بر گشته بود با شگرد خاص از فر صت استفاده نموده و از محاصره خارج به سوی کلوپ خارجیها فرار می نماید و می خواست که در انجا و در میان زنان و فاملین مأمورین معدن پنهان گردد انمحل قبل از جانب مقا ومت برای زنان و بچه ها در نظر گرفته شده بود. قو مندان امنیه ترکی و امین مثل موش سوراخ می پالید اما با هوشیاری نیروهای مقا ومت این فرصت اخرین از او گر فته می شود این حکم تاریخ است برای انها ی که فرصت زندگی را از مردم می گیرند بایست که خود نیز روزی از این فرمان تبعیت نماید.
قومندان در وقت گریز و فرار بسوی محل زنان توسط اتش رزمندگان به هلا کت می رسد. خلیفه گردی حسین از رزمندگان حاضر در ان صحنه برای این قلم چنین میگوید.
بعد از تسخیر کلوپ مدیر دیدم که قو مندان امنیه خلم بسو ی کلوپ خا رجیها فرار میکند و من با تندی دنبالش کردم و در میان حوالی کلوپ رسیده بود که متوجه شد دنبالش می کنم او با ترس و لرز خود را روی زمین اندا خت و من با تفنگ موش کوش روسی که در دست داشتم دو گلوله را بسویش رها نمودم که یکی از گلوله ها به حلقش اصابت کرده بود. دقایق بعد بقتل رسید و به زندگی ننگینش خاتمه داده شد .
بعد از کشته شدن قومندان امنیه خلم و انجنیر عزیز، مقاومت مزدوران ترکی و امین و کمونیستها کاملا در هم شکست و سراسر معدن به دست نیروهای مردمی افتاد.
در اینجا خوب است که حماسه معدن و نبرد رهائی بخش ان را بگونه گزارش از درون و از زبان یکی از برادران که در روزهای اولیه بعنوان اسیر و زندانی در دست کمونیستها و عمال ترکی و امین در قید و زنجیر بود نقل نمایم
حیدر مبارز که در انزمان بحیث طلبه مدرسه دینی کمج درس می خوانده است وضعيت روحي و داخلي مزدوران روسي و عمال حكو مت تركي را این گونه روایت مینماید.
من یک روز پیش از اغاز قیام و نبرد معدن در حالیکه بسوی خانه مان در رشک دایمیرداد میرفتم در منطقه نزدیک به صد مرده توسط نیرو های گزمه دولت دستگیر و در کلوپ مدیریت معدن زندانی گردیدم. لحظه بعد از زندانی شدن مرا با تهدید و ارعاب نزد مدیر معدن بردند و مدیر خطاب به من گفت چه کسی شما راگفته بود که سرک را خراب نمائید؟
و اضافه نمود که همه چیز را راست و درست باید برایم قصه نمایی و الا بدستهای خودم بدارت میزنم !
ومیدانم که تو از شا گردان شیخ اکبر نهضت هستی خلاصه اینکه من همان روز وقت رفتن بسوی خانه بخاطر اینکه برای رفتن نیرو های حکومتی بسوی چهار ده مانع ایجاد نمایم با دو نفر از دوستانم در حال خراب کردن سرک بودیم که از دور متو جه موتر عساکر حکومتی شدیم و از منطقه فرار نمودیم اما تو سط نیروهای مخفی انها دستگیر گردیدیم اما در نزد مدیر از همه چیز منکر شدیم.
مدیر هم بنظر نا را حت و مشوش دیده می شد وقت زیاد نداشت او وقتی که چیزی معیین دستش نیامد با پوف و پراک و صحنه سازی مسخره از اتا ق خارج گردید و به عساکر خود امر نمود که ما را زندانی نماید
مأ مورین موظف ما را به اتاق قبلی که بودیم هدایت نمود و دربندمان ساختدند بعد از مغرب ان روز انجنیر عزیز منشی سفاک حزب دمکراتیک خلق به اتاق ما امد گفت مرا که می شناسید او با خشونت و فحاشی که مخصوص خودش بود با سرو صدای عجیب و ادای کلمات رکیک و دارتان می زنم بدست خود می کشم ما را تهدیدنمود و سوالهای تکراری و جوابهای تکراری او را خیل نا راحت نموده بود. اوهم بعد از لحظات از اتاق خارج شد و رفت.
شب بود اما خیلی وحشتناک پر از دلهره و التهاب در اتاق زندان می مانیم و هر لحظه منتطر جلادان انجنیر عزیز هستیم که چه وقت بسراغ ما خواهد امد. انشب بهر صورت گذشت و لی کسی سراغ ما را نگرفت و باعث تعجب ما شده بود و ما هم از بیرون بیخبر بودیم نمی دانستیم که در مدت یکشبانه روز گذشته چه پیش امده است؟
نزدیک عصر روز -۲۵- دل-۱۳۵۷- ساعت دوی بعد از ظهر بود که از داخل زندان رفت . امد های نا مرتب و تب و تلا شهای را متو جه می شدیم اما باز هم مشخصا نمی دانستیم ولی فکر می کردیم که درمقر فر ماندهی کمونیستها چیز های در حال بوقوع پیو ستن است. لحظه ها بکندی می گذشت و ما در ها له از بیخبری شکنجه می شدیم.
در همین فکر و خیال بودیم که صدای فیر تفنگ و صدائی که از دور شنیده میشد ولی قابل تشخیص نبود فکر و خیال ما را پاره کرد صدا ها زیاد و زیاد تر می شد فیر تفنگ و انفجار گولوله ها و فر یادها ی نیز بگوش می رسید.
من که کم و بیش در جریان بودم فهمیدم که نبرد و جهاد اغاز گردیده است نبرد برحق مردم خق طلب نبرد مردم عاصی و ستم کشیده علیه سفاکان خونریز ودستگاه حاکمه ترکی و امین که در انتظار ازبکستان و تا جکستان شدن وطن ما بودند و لحظه شماری می نمودند شروع شده بود اری نبرد عادلا نه خلق عدالت خواه اغاز یا فته بود.
صفیر گلوله های خلق زحمت کش ما صدای بیست میلیون انسان دربند صدای دهقا نان واقعی و کارگران حقیقی را فریاد می نمود.
صدای گلو له بود گلو له هایکه بعنوان اخرین مرهم برای التیام در دهای قلب مجروح خلق و قلب پر رنج اسیا باریدن گر فته بود. گلوله ها رها میشدند و بدون برگشت بسوی هدف اوج گرفته و فریاد کنان سینه های سیاه ومغزهای گندیده که خیال فرو ختن وطن کرده بودند را نشانه می گرفتند.
لحظه های اغاز گشته بود که خلق ما سالها انتظار فرا رسیدن ان را داشتند از کلکین کوچک زندان بالا شده و نگاه به اطراف مان اندا ختم فه میدم که جنگ و در گیری در اطراف تحویل خا نه و نواحی پل معدن بشدت جریان دارد گلوله های مبارزان و مجا هدان قطعا بخطا نمی رفتند و به امر و یاری خدا ندبه قلب دشمنان می نشست. 1
از طرف دیگر عساکر و نیروهای دولتی و مزدوران ترکی و امین کا ملا دست و پا چه وپریشان حال بنظر می امد و ما هم ظا هرا از یاد شان رفته بودیم در همین گیر و دار عسکری بسراغ ما امد و گفت شما را قو مندان خو استه است بودن معطلی نزد قو مندان امنیه ولایت که تازه از چهارده بر گشته بود بردهشدم . قو مندان امنیه با عصبانیت و تهدید گفت.
خوب شما بودید که سرک را خراب کردید؟من با تکرار این جمله که از سرک وخراب شدن ان خبر ندارم برایش جواب م یگفتم در همین هنگام یکی از مأمورین معدن بنام خالق نگران وارد اتاق شد و با ترس و هراس که در چهره وزبانش هویدا بود گفت قو مندان صاحب جنگ خیلی شدید است و انها پیش می ایند. و مدیر صاحب معدن هم کشته شده است. قومندان تکان خورد و با عجله از جایش بند شدو به مأمورین امر کرد و ما را به اتاق بندی خانه بر گرداند. قومندان درحالیکه از ترس دلا وران ومدافعان مردمی کنترل اعصاب خودرا از دست داده بود وزمین وزمان را فحش می داد و میگفت من اینها را به سمنگان می برم و خودش با شتاب از اتاق خارج شد ورفت. ما هم به بندی خانه اولی بر گردانده شدیم و این بار با امید واری ودلهره ای بیشتر از کلکین بندی خانه بیرون واطراف را زیر نظر گرفتیم و نگاه می کردیم و هر لحظه به امید حادثه ای نو ببسر می بردیم.
عساکر د ولتی با تر و هراس که در سیما و رفتار شان دیده می شد بدون برنامه ای مشخصی به سنگر سازی در اطراف کلوپ و بلاک مدیر و مرکز فر ماندهی حکو متیها بود ند. همه چیز گواه ان بود که که کمو نیستها حسابی ضربه خورده و تر سیده اند. انه نظم و نظام عسکری شان را از دست داده بودند. قو مندان ولایت بدون کدام نقشه وبرنامه ای به عساکر خود با نا را حتی فرمان و قومنده می داد ومی گفت مقا ومت نماید. او بعد از دستورات شتاب الود خود همراه چند نفر عسکر دیگر بسوی تحویلخانه ها که صحنه در گیری شدید و نبرد سخت میان دولتیان و مردم بود عزیمت نمود پیدا بود که تمام فکر وقومندان یا فتن راه فرار از معدن بود تا بتواند بسوی مرکز دره ای صوف و سمنگان فرار نماید. رفتن قومندان همان بود و دیگر هرگیز فرصت برگشتن به مقر فر ماندهی خود را نیافت.
نزدیکیهای غروب بود که فیر و صدای تفنگ همراه با فریا دهای شادیانه مردم و صدای الله و اکبر پیکار گران نزیکتر می شد مدافعان مردمی موفق شده بودند که با عبور از خطوط اتش و نبرد سر نوشت ساز دولتیان را در محدوده ای تنگ کلوپ و مقر فرماندهی انها به محاصره بیندا زند مقا ومان ملی اطراف کلوپ و بلاگ مدیریت معدن را به محاصره شدید گر فته بودند. مردم اخرین وتنها پیاگاه و پناگاه کمو نیستها را مورد حمله قرار داشتند و دولتیان هم بشدت از تنها سنگرباقی مانده ای شان دفاع می نمودند.
ما بخوبی جست و خیز قیام گران رامی دیدیم که دلا ورانه از هر سوی قدم به قدم به پیش می امدند .لذا ما به ازادی خود ها اطمینان یافته بودیم. خلاصه اینکه مدا فعان قهرمان مردمی چون صاعقه های اسمانی غرش کنان از کوه و کمر به پیش می دویدند صحنه بس شادی افرین و زیبای بود. مزدوران رژیم و کمو نیستها با اینکه در محاصره بودند ولی بخاطر اعمال سیاه گزشته خود جان شا ن را در خطر می دیدن وبا سر سخطی لجوجانه می خو استند مقا ومت نمایند اما خیل دیر شده بود معلوم بود که انها تمامی فر صتهای شان از دست رفته است.
با تاریک شدن هوا وفرا رسیدن شب نبرد به سردی می گراید وفقط گاه گاهی صدای تفنگ مقا ومان ملی چون برق جهنده سکوت و تاریکی شب را دریده و حضور مردان سرنوشت ساز میهن را در سنگر های شرف و عزت ملی اعلا م می نمود . وخواب از چشمان عساکر و کمو نیستها می پرانید و از طرف پیدا بود که مزدوران حکومت در فکر فرار و خالی کردن صحنه بودند لذا کوشیش داشتند که ارامی و سکوت برقرار باشد.
اوایل صبح -۲۶-دلو 1-۱۳۵۷- صفحه دیگر برتاریخ افغانستان در حال باز شدن و رقم خوردن بود. وهمگام با سحر و روشنایی افق. گلوله های روشنگر مقا ومت ملی نیز برفرا رسیدن روشنی تسریع می بخشید. لحظ به لحظه بر شدت نبرد افزوده می شد. کشته ها و زخمی های کمو نیستها در اطراف کلوپ دیده می شد از طرفی پراکنده بودن اجساد مردگان نیروهای رژیم ضعف و نا توانی انهارا بیشتر روشن می ساخت. فرماندهی مدافعان مردم بطور متنا وب و پیوسته با فریادهای رسا ونیرومند از عساکر فریب خورده می خواست که با گزاشتن اسلحه و تفنگشان به جبه ای مردم بپیوندند و تسلیم مردم خود شوند. مگر اینکه کمو نیستها با تهدید و ارعاب عساکر باقی مانده را وادار به مقاومت ناکام و بینتیجه وا می داشت. نبرد سخت ادام داشت تا اینکه تمامی عساکر رژیم با دیدن پیروزی مدا فعان مردمی با فرار نمودن از کلوپ خود شان را به نیرو های مردمی تسلیم مینمودند. تا اینکه معلوم شد فقط چند نفر از مسولین حزبی و کمو نیستهای شنا خته شده و متعصب و نژاد پرست در کلوپ با قی مانده اند و بس انها چون موشها به سوراخها خزیده بودند وبه تیر اندازی کور کورانه می پرداختند. روز 2-۲۶- لو با نبرد وگریز عساکر و تسلیم شدن انها به پایان رسید وشب باز هم ارامی نسبی در فضای تب الود معدن حکم فرما گردید. ساعت -۹-صبح روز -۲۷-دلو -۱۳۵۷-د لو که بعد از اوجگیری دوبار ه نبرد و تبادله شدیید اتش میان مدافعان مردم و کمو نیستهای محا صره شده دوباره نبرد به سردی گراید ولحظه های بعد در حالیکه صدای فریادهای شادی ومردم و تک تیر اندازی دلا وران ما بگوش می رسید اواز اشنایی را شنیدم که مرا صدا می نمود و اسمم رافریاد می کرد.و می گفت اگر زنده هستید بیرون بیاید من با دو نفر از دوستان خود و چند نفر دیگر ی که درانجا زندانی بودند وتا ان زمان از نها خبر نداشیم با شکستن در های بندی خانه به بیرون پریدیم . و در ان حالت شور انگیز و به یاد ماندنی که چون رویای میماند با مردم و دوستان مان رو برو شدیمو چنان احساس ازادی می کردیم که گویا در اوج اسمانها به پرواز در امده باشیم.
مگر نه این بود که تا چند روز پیشتر همگی مثل برده ها بسر می بردیم.
مردم تفنگ شهامت و رهای در دست داشتند انها قهرمانان راستین بودند که دژ های ستم را در هم کوبیده و بنای ظلم چندین قرنه را در هم شکسته بودنددر میان چهر های مصم مقا ومان مردمی یکی از دوستان همدرسم را دیدم که اینک بجای کتاب طلبگی تفنگی مردانگی را بدست گرفته بود و با غرور وصف نا شدنی بشاش و سر افراز به استقبالم امد .او یک طلبه ای فقیر بود که در کنج مدرسه با هم درس می خواندیم وحال او چریک دلا ور گردیده که برای تغییر سر نوشت مردم خود در صف قهرمانان تاریخ قرار گر فته است. او در دوشب که ما اسیر وزندانی بودیم همت نموده وراه صد ساله پیموده است وراستی که عزم واراده انسانی چه سحر افرین و سازنده است.او یکسره از اتاق درس به سنگر رزم شتافته است. مردمک چشمانم به دیدار رزمندگان میرفت و چون ماهیان عاشق در دریایی سرشک شادی میل ساحل مژگان را داشت.
محدوده کلوپ و مقر فرماندهی قبلی کمو نیستها پر بود از مردم مصمم و اماده ای نبرد اطراف عرصه های جنگ انباشته از کشته های کمو نیستها بود. و دراین میان گاهای صدای فیر تک تیر اندازان سکوت فضا را میشکست.انجنیر عزیز و چند نفر همراهش در دود کش سا ختمان معدن خزیده و پنهان شده بودند. انها باتهدید مقاومان مردمی مجبور به ترک مخفیگاه خود گردیدند و هر کدام باحمله از مدا فعان در دم کشته شدند
قضاوت از شماست.